Sunday, October 26, 2008

من زنده بودن را دوست دارم

الان داره نم نم بارون می یاد، کوه خیلی خوش رنگ شده. من بارون ریز رو دوست دارم، کوه را و جنگل را.دوست دارم قدم بزنم ، کنار درخت بشینم هوای خوب را با تمام وجودم به ریه هام فرو برم.به زیباترین چیزها فکر کنم. به اندیشه های زیبا. به اینکه صلح واقعی درون آدم هستش فقط لازمه که خود آدم اون رو بخواد. اونم کار خیلی سختی نیست. وقتی آدم هی به خودش فشار بیاره یه جا جا می زنه و خود این صلح جویی می یاد بالا. من بعضی موقع ها دوست دارم از ته دل بخندم ، از ته دل سکوت کنم. از ته دل کسی را بغل کنم و یا حتی با مشت بزنم! اینها همگی به من انرژی می دن. همیشه یک راه حل بهتر و فکر بهتر وجود داره، فقط کافیه که سروصدای درون رو کم کردش! باورکنید ما اومدیم این دنیا که همه چیزهای زیبا را با تمام وجودمون حس کنیم. خیلی کیف داره فقط کافیه حسشو تو خودمون به وجود بیاریم. پس پیش به سوی زندگی